×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

وقت ظهــــــــــــــــور

× درد و دل با امام زمان
×

آدرس وبلاگ من

leila-ghorbani.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/farzanehkhonum

حرف های یک دل

حالمان بد نیست غم کم می خوریم

کم که نه، هرروز کم کم می خوریم


آب می خواهم سرابم می دهند

عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی آفتاب؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بیگناهی بودم و دارم زدند


سنگ را بستند و سگ آزاد شد

یک شب داد آمد و بیداد شد


عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام

تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

عشق اگر این است مرتد می شوم

خوب اگر این است من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است

کافرم دیگر مسلمانی بس است

در عیان خلق سر در گم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو می کنم

هر چه در دل داشتم رو می کنم


من نمی گویم دگر گفتن بس است

گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

نیستم از مردم خنجر به دست

بت برستم بت برستم بت برست

بت برستم بت برستی کار ماست

چشم مستی تحفه بازار ماست

درد می بارد چون لب تر می کنم

طالعم شوم است باور می کنم


من که با دریا تلاطم کرده ام

راه دریا را چرا گم کرده ام



قفل غم بر درب سلولم مزن

من خودم خوش باورم گولم مزن

من نمی گویم که خاموشم مکن

من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش

من نمی گویم مرا غمخوار باش

آه ! در شهر شما یاری نبود

قصه هایم را خریداری نبود


از در و دیوارتان خون می چکد

خون من فرهاد مجنون می چکد



خسته ام از قصه های شومتان

خسته از همدردی مسمومتان

این همه خنجر دل کس خون نشد

این همه لیلی کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فریادتان

بیستون در حسرت فرهاد تان

کوه کندن گر نباشد بیشه ام

گویی از فرهاد دارد ریشه ام

عشق از من دورو پایم لنگ بود

قیمتش بسیارو دستم تنگ بود


گر نرفتم هر د و پایم خسته بود

تیشه گر افتاد دستم بسته بود


هیچ کس فکر مرا کرد؟ نه

فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه

هیچ کس از حال ما پرسید ؟ نه

هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه

هیچ کس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی است که حالم دیدنی است

حال من از این و آن پرسیدنی است

گاه بر روی زمین زل می زنم

گاه بر حافظ تفأل می زنم

حافظ عزیز فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت:



ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

دوشنبه 31 شهریور 1393 - 9:55:49 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://sayyed.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 4 مهر 1393   3:59:12 PM

فاطمه جان  بسته خدا عقد تورا  با علی***      
  ***فاطمه شد چشم وچراغ خانه ات یا علی    

سالروز پیوند آسمانی مادر هستی حضرت زهرا س ومولا علی ع مبارکباد

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 2 مهر 1393   2:05:09 AM

 با  درود

امیدوارم این شعر از خودتون باشه. به هر حال زیبا است و نکته های جالبی داره اما یکی دو تا اشتباه تایپی توش هست که اصلاحش کنید. میدونم بخونید متوجه میشید. به هر حال همیشه پاینده باشید و پویا

و جسارتمو در مورد نوشتن نظرم ببخشید

http://bahanezendegi.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 31 شهریور 1393   10:34:46 AM

http://bahanezendegi.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 31 شهریور 1393   10:34:11 AM

http://bahanezendegi.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 31 شهریور 1393   10:33:38 AM


خدایا شاهد تنهاییم باش          ببین غم ها و تنها ناجی ام باش

پر پرواز من دیریست بسته      تو بگشا و در آزادی ام باش

چراغ کلبه ام کم سو و تار است  به نور خود چراغ هستی ام باش

اسیر موج های تند خشمم        تو آرام دل دریایی ام باش

دل صادق خریداری ندارد      تو خواهان صفای ذاتی ام باش

در این آشفته بازار محبت           تو تنها شاهد ارزانی ام باش